عشق مرا حقیر کرد ای درویش

روزی من بزرگِ پرندگان بودم
زمین زیر پایم بود
قشنگترین گل دنیا را دیدم
به زانو افتادم در خاک
خود را فریفتم که پایم در گِلی فرو رفت

گل گفت: عشق توهمی بیش نیست
عشق فرو ریزنده است
با عشق فقط می‌شود افسانه آفرینی کرد.

بدو گفتم: مرا تحقیر مکن!
سرانجام عشق را باور خواهی کرد
ولی بعد از آن با خجلت خود چه خواهی کرد؟
با این همه انکار چه خواهی کرد؟.

ادامه مطلب

فال ورق

شاید هنوز هم پرش به دنیای وارونه را باور ندارم

عمق لطافت و احساس آن پیر مرد
سنگهای سفید که یادبود آن طلایی‌ها شد
زینت کوه با قبرستانی از مرمرهای سفید
اشکهایی که سرازیر شدند

رنج از نداشتن فکر،
حس مبهم گریز
او را تا ساحل خیال برد
دنیایی که در حال بلعیده شدن بود
شجاعت فرو خورده را به کام مرگ کشاند

ادامه مطلب