یک پیمانه گل سرخ به من دادی
روانهام کردی بالای بلندی
نمیدانم در چه اندیشهای بودی
خود پاها در آب انداختی
گفتی با من
گر خواهی شوی همسفرم
گلبرگها را در آب سوی من روانه کن
گر خواهی شوی مسافرم
تمام گلبرگها از آن تو
تو پایین ماندی، سر به زیر و آرام
قدح در دستانم
خورشید نرم نرمک نوازشم میکرد
گلبرگ های سرخ در آب
به پاهایت بوسه زدند و تو خندیدی
شنبه ۱۳۹۳/۰۷/۳۰
ساعت ۲۳:۰۰